همه دوست دارند فریدون آسرایی را بیشتر از این بشناسند.
می دانی که سن وسال من سکرت است اما در هر صورت فارق التحصیل مهندسی کشاورزی هستم از مانیل فیلیپین ، مجرد هستم ، ساکن ونک وعاشق فوتبال! دوشب در هفته در زمین حیدرنیا فوتبال بازی می کنم ، اکثر روزنامه های ورزشی رو می خوانم و فوتبال را ازموسیقی بیشتر دوست دارم!

چه شد که بعد از سال ها زندگی در خارج از کشور به ایران آمدید وتصمیم به فعالیت هنری گرفتید؟
در تمام مدتی که در ونکور کانادا بودم ، همیشه با خواندن در کاباره ها و رستوران ها مخالفت می کردم.برنامه های هنری من در ونکور مختص به کنسرتهایی بود که به تنهایی یا با سایر خوانندگان برقرار می کردیم.من کاست اولم را آن سوی آب ها با نام ((اولین سلام)) به بازار فرستادم ، اما شخصا از آن رضایت نداشتم.کار اول همیشه فقط کسب تجربه است وخواننده نقش آن چنانی در تولید آن ندارد مگر این که موسیقی خوانده باشد وبداند که چه می کند.کنسرتهای خارج از کشور دو قشر مخاطب دارند، یک عده به کنسرتهایی می روند که صرفا برای رقص وپایکوبی است ویک عده هم به خاطر شنیدن صدای خواننده وکار موسیقی علاقه مند به حضور در سالن های کنسرت هستند،من همیشه آرزو داشته ام مردم به خاطر رقص به کنسرت من نیایند!واین آرزو مستلزم داشتن یک کاست سنگین تر وهنری تر بود.آن زمان که من به ایران بازگشتم،سال آغازین موسیقی پاپ در ایران بود وهمه از ((دلشوره))، ((مسافر))و(مثل هیچ کس)) می گفتند.آن ابتدا با پدرام کشتکار تولید یک کاست را برای پخش درلس آنجلس آغاز کردم اما از آنجا که آن موقع بچه ها تازه کار بودند وموسیقی ریتمیک را نمی شناختند، نتوانستم این کاست را در لس آنجلس پخش کنم.در واقع کمپانی های آن سوی آب کار مرا لس آنجلسی نمی دیدند.این حادثه دوبار پیاپی برای من رخ داد، سال 79ودر بار سومی که من به ایران آمدم در استودیو وسر ضبط آلبوم دو رنگی با بهروز وبهنام صفاریان آشنا شدم وبه طور خیلی اتفاقی در قطعه ((ستاره)) بهنام با او همخوانی کردم!بعد هم بهروز وبهنام مرا متقاعد کردند که در ایران آلبوم بدهم.پذیرش این مساله برای من سخت بود.من 22 سال در خارج از کشور زندگی کرده بودم و زندگی وبیزینسم در ونکور کانادا بود.باید از همه چیز دست می کشیدم وبه ایران می آمدم.البته من دلایلی هم برای ماندن در ایران داشتم و در نهایت دوستان قدیمی واز همه مهتر مادرم که سن بالایی داشت ومی خواستم کنارش باشم ، باعث شدند در ایران ماندگار شوم وشروع به تولید کاست کنم.

وکار با بهروز صفاریان را آغاز کردید.
کار کردن با بهروز کار ساده ای نبود.او با سایر بچه های موزیسین تفاوت دارد.آنقدر نسبت به کار حساسیت نشان می دهد که آدم احساس می کند پیر شده ودلش می خواهد قید کار را بزند.فکر نمی کنم هیچ خواننده ای به جز من وبهنام صفاریان جوصله همکاری با بهروز را داشته باشد.البته وقتی آلبوم منتشر می شود وآدم نتیجه اش را می بیند ، همه خستگی ها در می رود.من در لوس آنجلس وایران هیچ تنظیم کننده ای را ندیده ام که این قدر روی کارش وقت بگذارد.کار کردن با بهروز تمام شدنی نیست،او هیچ وقت از کاری که انجام می دهد رضایت ندارد واگر مجبور نشود اصلا کاست را بیرون نمی دهد.کار من هم دقیقا 3 سال ونیم طول کشید تا میکس نهایی شد.

چرا وقتی غریبه منتشر شد ، ایران نبودید؟دلیلش چه بود؟
من بعد از 3 سال ونیم به کانادا برگشتم وسری به بیزینس هایم زدم وکارهایم را جلو انداختم.درست دو ماه و یک هفته در کانادا بودم ، اما خیلی ها گفتند فریدون فرار کرده است!!جالب این که چند سال پیش وقتی آلبوم اولین سلام در لس آنجلس منتشر شد من در ایران بودم!

از کارهای آلبوم غریبه بگویید.شخصا چه نظری دارید؟
اولین کاری که ساختیم خاطره بود .بعد هم با ((غریبه))را خواندنم را پیدا کردم .((غریبه)) عزیزترین ترانه من است، اما فکر می کنم بهترین اجرایم ترانه کبوتر باشد.گل هیاهو(آهای خوشگل عاشق) هم احساسی ترین کاریست که خوانده ام.من نزدیک به 30 ترانه را کنار گذاشتم تا این آلبوم شکل گرفت.ما دو ترانه شش وهشت هم با نام های ((تهرون) و ((افسون)) داشتیم که خوشبختانه هر دو را حذف کردیم ، سعی مان این بود که دنبال تجارت نرویم.شش و هشا یک ریتم تجاری است وما برخلاف استانداردها از خیر آن گذشتیم!آلبوم غریبه هم عاشقانه است وهم ارزشی.برایش زحمت کشیده ام ودوستش دارم.

فکر نمی کنم شش وهشت صرفاجنبه تجاری داشته باشد . می شود شش و هشت های دوست داشتنی وتاثیر گذاری خواند؟
البته شاید! ولی تاریخ نشان داده که کارهای آرام ماندگار تر است.هدق ما این بود که کلام ترانه هایمان مورد توجه قرار گیرد و این مساله با شش و هشت امکان پذیر نبود.

صدای شما نسبت به کاست اول پخته تر شده یک بغضی در صدایتان بوجود آمده که در اولین سلام احساس نمی شد.
خب، من تجربه استودیویی نداشتم، ولی در طول این چند سال با توجه با این که خودم استودیو فرزین (آواز آسمانی)را اداره کرده ام ، تجربیات خوبی به دست آورده ام ، یعنی استودیویی شده ام واین خیلی به من کمک کرد، از طرف دیگراستایل کارم را پیدا کردم وبه بهترین حالت خواندنم رسیدم واین اتقاق خوشایندی برای من بود.من اشعارم از مدت ها پیش برگزیدم و با آنها زندگی کردم و همین مساله باعث شد تا در استودیو تمام احساساتم را ارائه کنم ، در صورتی که خیلی ها حتی اشعارشان را حفظ نمی کنند ودر استودیو از ((رو)) می خوانند!
می دانم که سال ها در کانادا CD  فروشی داشته اید ، موسیقی اینجا چقدر در کانادا وامریکا شناخته شده است؟
متاسفانه خیلی کم ! معروف ترین چهره ای که ما می شناختیم آقای خشایار اعتمادی بود.البته خیلی از نوارها می آمد ، اما چون تبلیغ خاصی روی آنها نمی شد، مورد استقبال قرار نمی گرفت.در ضمن آن اوایل بچه هایی که موسیقی کار می کردند مثل فواد حجازی ، بهروز صفاریان ، بهنام ابطحی و... خیلی جوان بودند.میانگین سنی پایین داشتند وهنوز کسب تجربه نکرده بودند.بعد هم امکانات استودیویی اینجا بسیار ضعیف بود هنوز هم استودیوها خیلی مجهز نیستند، البته من سعی کرده ام برای استودیوی خودم بهترین امکانات را بیاورم!در مجموع این که آنجا موسیقی این ور را خیلی نمی شناسند.جایگاه موسیقی این مملکت می تواند خیلی بالاتر باشد،ما هنوز متاسفانه هنوز وابسته به موسیقی لس آنجلس هستیم.البته من مخالف آنها نیستم.کار خوب هر جا که انجام شود خوب است؛اما کاش موسیقی این ور هم مورد حمایت قرار می گرفت و اجازه تبلیغات کاست ها در تلویزیون داده می شد.یعنی یک خواننده این مملکت به اندازه چیپس وپفک ونوشابه ارزش ندارد؟اینجا کارهای خوب زیاد است؛ اما برایش تبلیغات نمی شود، اگر لس آنجلسی ها امروز در دل مردم جای دارند، به این دلیل است که بوق های تبلیغاتی شان همه جا را پر کرده.

می گفتند با بهروز صفاریان اختلاف پیدا کرده اید وحتی کار به جایی رسیده که دیگر با هم همکاری نمی کنید.
ببینید؛ اختلافات همه جا هست ، و در هر قشر و صنفی ممکن است اختلاف نظر به وجود آید، این اختلاف آخر دنیا نیست وهمین مساله باعث پیشرفت می شود، دو تا برادر هم ممکن است با هم به مشکل بخورند ، اما من و بهروز باز هم کنار هم خواهیم بود.
ظاهر بهروز ترانه ((با من بمون)) را برای معین ساخته بود، چه شد که در نهایت خودتان آن را خواندید؟
خیلی اتفاقی،یک روز در استودیو بیکار بودیم که بهروز به من گفت برو رو این ترانه (( شاهد)) بخوان، من هم یک قسمت هایی را خواندم ودیدیم خوب از آب در می آید، بعد هم گفتیم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، این شد که خودمان را اجرا کردیم.

آن هم مشترک با بهروز.
بله ، بهروز توانایی هایی در خواندن دارد که حرفه ای ترین خواننده های این ممکلت هم از آن بی بهره اند، مطمئنم اگر کاست بدهد موفق خواهد شد ، البته به خوبی من نمی تواند بخواند(با خنده).

در مورد کار دو نفره ای که با مهرزاد اصفهان پور خوانده اید ، صحبت کنید.
ترانه ای که می گویی  (( بوی سیب )) نام دارد وشاعر آن آقای عبدالجبار کاکایی است ، وقتی این شعر به دست من رسید ، آنقدر شیفته آن شدم که تا مدت ها فقط زمزمه اش می کردم، یک روز شرکت از من خواست روی آن ، ملودی بگذارم ، اما این کار واقعا سخت بود واحتیاج به یک حالت خاص داشت در هر صورت بعد از چند ماه ملودی آن ساخته شد و ما کار را ضبط کردیم ، من دیدم این کار احتیاج به یک صدای بم غمگین دارد ، این شد که درنهایت از مهرزاد اصفهان پور خواستیم در این کار کنار ما باشد، مهرزاد آمد کار را خواند وهمه دیدیم چقدر زیبا در آب در آمد، در انتهای ترانه هم من یک قطعه آواز دشتی خواندم تا بوی سیب تلفیقی ار موسیقی مدرن و موسیقی ایرانی باشد.

برای کاست جدید برنامه دارید؟
اصلا، فعلا استراحت مطلق است.می خواهم خستگی این سه - چهار سال فعالیت را کاملا در کنم، البته برای بقیه ، آهنگ ساخته ام مثلا در کاست ((ژوبین )) دو - سه ملودی دارم که جزو همان حذفی های خودم بوده ، مطمئنم که در کاست ژوبین قشنگ تر خواهد بود !برای مهران احراری هم یک ملودی ساخته ام، این را هم بگویم که من خودم را آهنگساز نمی دانم واصرار دوستان باعث می شود که گاهی ملودی بسازم.من و بهروز هر دو به موزیک غربی علاقه مندیم وکار مان تلفیقی از موسیقی مدرن وایرانی است،تحریرهای من و بهروز هم شبیه هم است.
یک سوال مهم ، هیچ وقت فکر می کردید کاست (( غریبه)) این قدر مورد توجه قرار بگیرد وپرفروش شود؟
اگر خودخواهی نباشد ،بله! ما می دانستیم چه کار کرده ایم ، ما وقت زیادی روی ((غریبه )) گذاشته بودیم وبارها به شوخی به هم می گفتیم که اگر این کار نگیرد موسیقی را کنار می گذاریم! در مورد شبح بهنام صفاریان هم همین را می گویم ، آن کاست هم مثل همه کارهای بهروز پر فروش خواهد شد.

بهترین های موسیقی این ور را چه کسانی می دانید؟
اسم نمی برم، استعداد ها زیاد است فقط باید وقت بیشتری گذاشته شود، باید روی کارها فکر کرد، در این دو صورت می توان کارهای ماندنی و دوست داشتنی زیادی ساخت وارائه داد.

وحرف آخر؟
در این مدت خیلی از مجلات و روزنامه ها به من لطف داشته اند ونشان دادند که بچه های نویسنده هم به کارهای خوب اهمیت می دهند ، از آنها ممنونم،از مردم علاقه مند به موسیقی هم می خواهم که به عنوان حمایت از قشر هنرمند ارجینال آن را خریداری کنند و از خرید CD های کپی شده بپرهیزند.مسلما CD ارجینال برای ماندگاری در آرشیو شکل بهتری دارد.